کجا؟؟؟؟
شنبه 20 ارديبهشت 1398برچسب:, :: 18:49 ::  نويسنده : یک انسان

چندین داستان زیبا

شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 18:51 ::  نويسنده : یک انسان
تاريخ : ۱۳۸٩/٦/٢٥ | ۱٢:٢٩ ‎ب.ظ | نویسنده :

هیچ کس از سکوت رسوا نمی شود

مصداق این عبارت در فابلی از ایزوپ مشهود است آنجا که قصه کوتاه خود را اینگونه تعریف می کند:

روزی خری ، پوست شیری روی خود انداخت و با افتخار به جنگل رفت و با بلندترین صدای ممکن شروع به عرعر کرد تا حیوانات را بترساند . همه حیوانات ترسیدند و فقط روباه نترسید بلکه آرام کنار خر آمد و با طعنه گفت: عزیزم من هم ازت می ترسیدم اگر که صدای عرعرت را نمی شناختم. تو یک خری و خر باقی خواهی ماند!



 
شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 18:50 ::  نويسنده : یک انسان
تاريخ : ۱۳٩٠/٩/٢۸ | ٩:٥٥ ‎ق.ظ | نویسنده :

فابلی از قوم مایا

فابلی از یوکاتان باستان - مکزیک-

روزگاری مرد دلاور قوی و شجاعی بود که عاشق شکار بود و اغلب به تعقیب حیوانات در جنگل می پرداخت. در یکی از گردش های شکارش به دریاچه ای رسید و با کمال تعجب در مقابلش زن زیبایی را در حال پاروزدن یک قایق دید. مرد دلاور آنچنان عاشق زن شد که پس از آن هر دفعه به این مکان می آمد به این امید که آن زن زیبا را دوباره ببیند. تمام این تلاش ها بیهوده بود. اما نور ضعیفی در آب های دریاچه دید و جادوگری از آن نور با مرد دلاور به گفت و گو پرداخت:

-او را هرگز نمی بینی مگر آنکه به یک کبوتر تبدیل شوی.

-فقط می خواهم او را دوباره ببینم.

-اگر به کبوتر تبدیل شوی هرگز دیگر به شکل انسان برنمی گردی.

-فقط می خواهم او را دوباره ببینم.

-اگر این همان چیزی است که می خواهی باید به آن برسی.

و جادوگر خاری به گردن مرد دلاور فرو کرد و مرد جوان تبدیل به کبوتر شد. او پرید و کنار دریاچه رفت و روی شاخه ای نشست. پس از چند لحظه زن زیبا را دید و نتوانست جلوی خود را بگیرد. او پایین پای زن پرید و هزاران بار او را نوازش کرد. زن زیبا او را در دستانش گرفت و خار را از گردنش درآورد. زن هرگز نباید این کار را انجام می داد!

کبوتر سرش را پایین انداخت و مرد. زن که این صحنه را دید خار به گردن خودش فرو کرد و تبدیل به کبوتر شد. از آن روز به بعد برای مرگ فاخته اش عزادار بود.

Ermilo Abreu Gَmez ارمیلو ابرو گمز

 

 

شنبه 20 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 18:50 ::  نويسنده : یک انسان
تاريخ : ۱۳٩٠/٦/٢٥ | ۱٠:٠۳ ‎ق.ظ | نویسنده :

پادشاه زودباور

یک غریبه به پادشاه  "یان" خبر داد که دارای قدرتی است که می تواند مردم را "نامیرا" کند. بنابراین پادشاه یکی از خادمان خود را نزد این غریبه فرستاد تا این هنر را از او بیاموزد. خدمتکار هنوز اصول این هنر را فرانگرفته بود که غریبه مرد.

پادشاه از عصبانیت دستور داد گردن خدمتکار را بزنند.

پادشاه نفهمید که او قربانی ساده لوحی خودش شده است و خدمتکارش گناهی نداشت. اینکه او حرف های غریبه کلاهبردار را باور کرده بود، زودباوری او را نشان می داد. چراکه وقتی شخصی ،‌ راه نجات دادن خود از مرگ را بلد نباشد چگونه می تواند قدرت "نامیرایی" داشته باشد.

ترجمه از مرشن فانتزی- داستانی از Han Feizi هان فزی

هان فی زی یا هان فی هانگ

فیلسوف چینی - 233 تا 280 سال قبل از میلاد مسیح- فلسفه هان فی هانگ به نام لگالیسم یا قانون پرستی یا افراط در مراعات قانون شناخته شده است.

'''هان فی زی'''

 هان فی زی یا هان فی هانگ فیلسوف چینی که 233 تا 280 سال قبل از میلاد مسیح می زیست. او فلسفه لگالیسم (افراط در مراعات قانون یا قانون پرستی) را توسعه داد. برخلاف فلاسفه همدوره خود ،‌ هان فی زی از طبقه اشراف و در دربار حکومت هان متولد شده بود. حکایت هایی از او برجا مانده است.

نام:

به نام هان فی زی علامت 子 (زی) افزوده شده است که در زبان چینی به اسامی فلاسفه مانند کنفسیوس به معنای استاد بزرگ افزوده می شد. این علامت نشان از آن دارد که هان فی زی شاید کتابی داشته و شاید هم این علامت فقط به اسم او اشاره می کرده است.

منبع: ویکی پدیا انگلیسی

 فیلسوفان اهل چین- فیلسوفان سلسله زو - فیلسوفان قرن سوم قبل از میلاد- حکومت هان- لگالیسم

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • gps ماشین ردیاب
  • دیلایت فابریک
  • جلو پنجره لیفان ایکس 60

  • تبادل لینک هوشمند

    برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کجا؟؟؟؟ و آدرس loplop20.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: